۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

حکایت زندگی ماهیگیر مکزیکی

يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزيكى پرسيد: چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟
مكزيكى: مدت خيلى كمى !
آمريكايى: پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده‌ام كافيه !
آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟
مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم!با بچه‌هام بازى ميكنم! با زنم خوش ميگذرونم! بعد ميرم تو دهكده میچرخم! با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى !
آمريكايى: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم! تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى! اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى! اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى !
مكزيكى: خب! بعدش چى؟
آمريكايى: بجاى اينكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشتریها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى... بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى... اين دهكده كوچيك رو هم ترك ميكنى و ميرى مكزيكو سيتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى ...
مكزيكى: اما آقا! اينكار چقدر طول ميكشه؟
آمريكايى: پانزده تا بيست سال !
مكزيكى: اما بعدش چى آقا؟
آمريكايى: بهترين قسمت همينه! موقع مناسب كه گير اومد، ميرى و سهام شركتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى! اينكار ميليونها دلار برات عايدى داره !
مكزيكى: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمريكايى: اونوقت بازنشسته ميشى! ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك! جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى! يك كم ماهيگيرى كنى! با بچه هات بازى كنى ! با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى!!!
مکزیکی : خوب این کارو که الآن هم دارم اانجام میدم برا چی خودم رو اینقدر عذاب بدم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام در مورد داستان آن ماهيگير و تاجر كه ماهيگير نماد يك انسان مستقل و داري زندگي اصيل و مرد تاجر مظهر يك زندگي به سبك غربي و داري زندگي مدرن و به روش سكولار مي باشد بايد گفت : پس هدف از اين تسلسل باطل چيست؟ واقعاً بايد پرسيد كه اي بشر مدرن امروز «به كجا چنين شتابان»؟ واقعاً فلسفه اينهمه علم و تكنولوژي و صنعت و توسعه و پيشرفت و ترقي و چشم و هم چشمي و رقابت كور، به كجا مي خواهد بينجامد؟! يعني هدف بشر بايد به همان جاي ابتدايي حركتش منجر شود؟ آيا انسان هدف پيشرفت است يا پيشرفت هدف انسان؟!! آيا كار براي زندگي است يا زندگي براي كار؟ آيا خوردن براي زندگي يا زندگي براي خوردن؟ آيا انساني كه همه كائنات مسخر اوست ارزش و شأن و مقام وجودي‌اش در اين حد است؟؟!! آيا خليفه خدا براي اين خلق شده است كه در حد يك حيوان زندگي كند؟!