بگذاريد با يک سوال صريح شروع کنيم؛ «همين الان از چند نفر کينه به دل داريد؟ ». شمرديد؟ حالا بشماريد ببينيد چند نفر از شما کينه به دل دارند. لااقل آنهايي را که مطمئنيد يک جايي از شما دلخوري دارند و هنوز شما را نبخشيدهاند نام ببريد. به عنوان يک آدم که هنوز شما را نبخشيدهاند چه حسي داريد؟ به عنوان آدمي که هنوز تقصيرات يک نفر را نبخشيده است چه حسي؟ به نظرتان از اين 2تا حس کدامشان بدتر است؟ روانشناسها ميگويند حس کسي که از ديگري کينه به دل دارد خيلي بدتر، آزاردهندهتر و براي سلامت روان و حتي بدن خطرناکتر است. چرا نبخشيدن اينقدر براي سلامت روان بد است؟ چرا بخشيدن براي سلامت روان خوب است؟ چه کار کنيم که آدمي با گذشتي شويم؟ اينها مطالبي است که ميخواهيم درباره آنها صحبت ميکنيم.
از چند دهه پيش روانشناسها «بخشيدن ديگران» را به عنوان يک موضوع جديد در علمشان مطرح کردند و در موردش تحقيق کردهاند، حتي از قدرتي که بخشش دارد يک نوع روان درماني موثر به وجود آوردهاند. بخشيدن ميتواند به هزار و يک علت روي سلامت روان آدم تاثير مثبت داشته باشد که بعضي از اين علتها اينها هستند:
1- کينه، اتلاف انرژي
وقتي که آدم از يک نفر کينه به دل ميگيرد؛ به ويژه اگر آن يک نفر نسبت نزديکي با آدم داشته باشد، ذهن آدم بخش بيشتر انرژي خودش را صرف فکر کردن به ظلمي ميکند که بر او روا رفته است. آن وقت است که کمکم تمام فکر و ذکر و هيجان و در نتيجه رفتار آدم حول يک چيز ميچرخد؛ خاطره رنجش و حس کينه. باور نميکنيد که کينه بتواند اينقدر زندگي آدم را به هم بريزد، نه؟ آخرين باري که از يکي خيلي رنجيديد و روزهاي سياه بعدش را يادتان بياوريد تا دستتان بيايد ابعاد بزرگترش ميتواند با آدم چه کار کند.
2- بخشش، يک پايان خوب
تا وقتي که ما در ذهنمان از کسي رنجشي داشته باشيم ، تا اين رنجش را حل نکنيم نه جدا شدن از آن نفر و نه انتقام از او آراممان نميکند؛ يعني به هر حال « رنجيدن » به عنوان يک موضوع تمام نشده در ذهن ما، باقي مانده است. خاصيت ذهن آدم هم اين است که تا يک موضوع ناتمام را تمام نکند آرام نميگيرد.
تا وقتي که ديگران را نبخشيم احساس کينه به عنوان يک موضوع تمام نشده در ذهن ما ميماند و ما را اسير ميکند. پس بخشيدن ديگران قبل از اينکه ديگران را آرام کند خود ما را آرام ميکند.
3- دوري از بيماريهاي روان تني
وقتي که خاطر ما از يک نفر رنجيده است دائم و پشت سر هم از رنجاننده و خودمان که در موقعيت رنجش جوابش را ندادهايم حرص ميخوريم. حرص خوردن افراطي هم که نتيجهاش معلوم است؛ انواع و اقسام شکلهاي اضطراب، وسواس، افسردگي، زخم معده و جوش صورت را به وجود ميآورد.
بخشش
چند گام براي بهتر بخشيدن
بخشيدن ديگر آنقدر ميتواند اثر مثبت روي سلامت روان داشته باشد که بعضي از روانشناسهايي که بيشتر روي مسائل معنوي کار کردهاند ، يک «روان درماني براساس بخشش» طراحي کردهاند. آنها ميگويند اگر ريشه اضطراب و استرس يک کينه قديمي باشد ، بهترين راه براي بر طرف کردن آن ، اين است که بيمار با تمام وجودش از تقصيرات ديگران بگذرد. بعضي از اين توصيهها در واقع مراحلي از همان روان درماني هستند. پس اگر کينه، زندگيتان را به هم ريخته است لطفا با کمک يک روانشناس اين مراحل را طي کنيد:
گام 1- احساسات منفي را انکار نکنيد!
ديدهايد بعضيها ميگويند «من از هيچکس چيزي به دل نميگيرم». راستش را بخواهيد، دست کم از نظر روانشناسي اين «هيچچيز» غيرممکن است. اگر خيلي بخواهيم روانکاوانه برخورد کنيم، حتي تاکيد يک نفر بر «اصلا»، «ابدا»، «هيچوقت» و «در هيچ شرايطي» کينه به دل نگرفتن ميتواند نشانه اين باشد که اتفاقا ته دل آن آدم يک کينه عميق خوابيده است و عملا آن آدم کينهايتر از ديگران است. پس لطفا احساس کينه از ديگران را دست کم از خودتان پنهان نکرده و به جايش بنشينيد به ابعاد مختلفش فکر کنيد؛ به اينکه چقدر شدت دارد؟ نسبت به چه کسي يا چه کساني است؟ اولين بار کي از او رنجيدهايد و چرا؟ آيا ممکن است ريشههاي اين کينه به کودکيتان برگردد؟ ممکن است رنجش خاطرتان خيلي افراطي و غيرواقعي باشد؟
گام 2- دو دو تا چهار تا کنيد!
يک بار ديگر اين مقاله را بخوانيد و با خودتان فکر کنيد که روي همرفته مضرات کينه داشتن يا تلافي کردن، بهتر است يا سودهايش. همين که شما به اين نتيجه برسيد که بخشيدن هم ميتواند در کنار کينه ابدي و تلافي کردن يکي از گزينههايتان باشد ، از اين گام نتيجه گرفتهايد.
گام 3- حق قصاص و بخشش
ميگويند بخشش وقتي لذتبخشتر است که آدم توانايي قصاص کردن را داشته باشد. اينکه شما خودتان را، هم در انجام تلافي و هم در بخشيدن محق بدانيد، باعث ميشود که راحتتر و بدون اکراه ديگري را ببخشيد. شايد به همين خاطر است که مراسم آشتي کناني که بدون ميل دو طرف قضيه انجام ميشود، معمولا نتيجه نميدهد.
گام 4- به محدوديتهاي او فکر کنيد
حالا وقت اين است که کمي مقدار هيجان قضيه را بياوريد پايين و اتفاقي را که باعث رنجش شما شده است، منطقيتر بررسي کنيد. ببينيد که واقعا چرا رنجاننده، شما را رنجانده است. آيا او خودش محدوديتهايي نداشته که باعث آن رفتار شده است؟ ممکن نيست که در روز يا روزهايي که شما را رنجانده است، از چيزي ناراحت بوده باشد؟ احتمال ندارد که شما رفتاري کرده باشيد که چيز تلخي را برايش زنده کرده باشد؟ اصلا به اين خاطر نيست که او خودش در زندگياش تحت فشارهاي رواني شديدي بوده و براي همين کلا عصبي بار آمده است؟ خب! همه اينها ميتواند محدوديتهايي باشد که باعث ميشود يک نفر شما را برنجاند. شما خودتان از اين محدوديتها نداريد؟ براي خودتان پيش نيامده که ناخواسته يک نفر را برنجانيد؟ منصف باشيد ديگر!
گام 5- خوبيها را هم ببينيد
معمولا رنجش خاطرهاي عميق از کساني پيش ميآيد که ما از آنها توقع رنجاندن نداشتهايم. خب، اين آدمها که يک دفعه از آسمان نيامدهاند؛ اين آدمها يک خوبيهايي داشتهاند که ما اول با آنها احساس نزديکي کردهايم که بعد از رفتارشان برنجيم ديگر.فکر کنيد، ببينيد که واقعا هيچ خوبياي در وجود آن آدم نيست؟
گام 6- تصميم بگيريد
تا حالا ديگر بايد دستتان آمده باشد که بخشيدن، هم عمل منصفانهتري است و هم در درجه اول به نفع خودتان است اما هنوز مختاريد که بين گذشت و کينه يکي را انتخاب کنيد. به هر حال، دل را يکدله کنيد و تصميم بگيريد. براي تصميمگيري عجله نکنيد اما زياد هم در ترديد نمانيد.فقط يادتان باشد که تصميمگيريتان فقط به خاطر منافع منطقي نباشد و واقعا از ته دلتان ديگران را بخشيده باشيد.
گام 7- بخشيدن را در عمل نشان دهيد!
اگر واقعا از ته دل يک نفر را بخشيده باشيد ، ديگر نبايد اکراه داشته باشيد که برويد با او دست بدهيد و روبوسي کنيد. اگر هم به شما بر ميخورد که چرا او پا پيش نگذاشته است، غيرمستقيم به دوستان مشترک نشان دهيد که تمايل داريد با رنجاننده آشتي کنيد.هميشه پايههايي براي مراسم آشتي کنان وجود خواهند داشت!
همشهري خانواده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر